نامهگوستاو کوربه به هنرمندان جوان پاریس
« حاوی محتوای عریان »
جنابان و رفقا٬
شما مشتاقبودید که استودیوی نقاشی را تاسیس کنید تا بتوانید تحصیلات خود را ادامه دهید. به عنوان هنرمندانی بدون محدودیت ، مشتاقانه پیشنهاد کردید که آن را تحت نظارت من برقرار کنید.
قبل از پاسخ دادن، باید همه چیز را درمورد واژهٔ نظارت با شما روشن کنم. من نمیتوانم با این مسئله کنار بیایم که ارتباط استاد و شاگردی بین ما باشد.
باید برای شما نیز آنچه به تازگی برای شورای آنتوِرپ توضیح دادهام ، بازگو کنم: من نه شاگرادنی دارم و نه میتوانم داشته باشم.
من که معتقدم هر هنرمندی باید هادیِ خویشتن باشد ، نمیتوانم خود را، حتی در خواب، در جایگاه استاد ببینم.
من نه هنر خود را و نه هیچ مکتبهنری را نمیتوانم آموزش بدهم؛ چرا که منکر آموزش پذیر بودن مقوله ٔ هنر هستم ؛ یا به عبارت دیگر ، من معتقدم که هنر مسالهای کاملاً فردی است و برای هر هنرمند چیزی نیست جز مهارتی که از انگیزش اشتیاقی خودش و مطالعات خودش بر اصول و سنت ها برمیخیزد.
علاوه بر این میگویم که به نظر من، هنر یا استعداد هنری فقط میتواند راهی برای به کاربردن تواناییهای شخصی هنرمند در جهت برخورد با ایدهها و عینیتهای زمانی باشد که در آن زندگی میکند.
مهمتر از همه، هنرِ نقاشی فقط میتواند شامل بازنماییِ عینیاتی باشد که برای هنرمند قابل مشاهده و ملموس است.
یک دوران تاریخی، فقط توسط هنرمندان همان دوران قابل بازنمایی است، یعنی هنرمندانی که در آن زمانه زیستهاند. من هنرمندان یک قرن دیگر را اساساً در بازتولید جنبههای زیستیِ یک قرن گذشته یا آینده، ناتوان میدانم. به عبارتی نقاشی گذشته یا آینده را ناممکن میدانم.
بدین سبب است که من منکر کارکرد هنر تاریخی، که برای نمایش گذشته به کار گرفته میشود،هستم. هنر تاریخی در ذات خود معاصر است. هر دوره باید هنرمندان خود را داشته باشد که آن را بیان کنند و آن را برای آینده بازتولید نمایند. عصری که نتوانسته خود را از طریق هنرمندانش به ثبت برساند، حق حضور از طریق کار هنرمندان اعصار پسین را ندارد. این یک جعل تاریخی است.
تاریخ یک دوران با خودِ آن دوران و با نمایندگانی که بیانگر آن بودهاند، به پایان میرسد. وظیفهٔ دوران نو این نیست که چیزی را به بهانهء بیان، به زمانهای گذشته بیفزایید تا گذشته تجلیل یا تزئین نماید. آنچه بوده، همان است که بوده. روح انسان همیشه باید کار را از امروز شروع کند و از نتایج کسبشده درس آموزد . هرگز نباید از نتیجهگیریهای قبلی که از سنتز به سنتز، از نتیجهگیری به نتیجهگیری پیشمیروند، آغاز کرد. هنرمندان واقعی آنانی هستند که نبض زمانهء خویش را دقیقاً در آن نقطهای که از گذشته جدا میگردد ، درمییابند. عقب رفتن به معنای انجام هیچ کاری نیست؛ این باخت کامل است. این بدان معناست که درسهای گذشته را فرانگرفته و از آن پیشتر نرفتهایم. این توضیح میدهد که چرا مکاتب باستانی، ازانواع مختلف، به بیثمرترین مجموعهها میپیوندند.
علاوه بر این ، تأکید دارم که نقاشی یک هنر کاملاً عینی بوده و فقط میتواند شامل بازنمایی اموری باشد که واقعا و موجود بوده باشند. این زبانی است کاملاً فیزیکی، که واژگانش از همه اشیاء قابل مشاهده تشکیل شده؛ منظرهٔ انتزاعی ، غیر قابل مشاهده و غیر موجود است ، در قلمرو نقاشی جای ندارد. تخیل در هنر شامل این است که کاملترین شیوهء بیان یک مسالهٔ موجود را بیابیم، اما هرگز به معنای اختراع یا خلقِ خودِ آن چیز نیست.
زیبایی در طبیعت موجود است و ممکن است در حین تجربهء اکر واقعی با متنوعترین جنبههای آن روبرو شد. به محض اینکه در آنجا یافت شد ، متعلق به هنر است یا بهتر است بگویم متعلق به هنرمندی است که می داند چگونه آن را در آنجا ادراک کند. به محض اینکه زیبایی واقعی و قابل رویت باشد، بیان هنریاش نیز حاوی همین کیفیتها است. اثر حق ندارد این عبارت را تقویت کند. با مداخله در آن ، فقط خطر انحراف و در نتیجه تقلیل آن وجود دارد. زیباییهای فراهم گشته توسط طبیعت فرای همه بداعتهای هنرمند است.
زیبایی، همچون حقیقت، امری است مربوط به زمانی که فرد در آن زندگی میکند و همینطور مربوط به فردی که قادر به درک آن است. بیان امر زیبا، ارتباط تنگاتنگ با قدرت ادراک هنرمند دارد.
اینهاایدههای پایهایِ من در باب هنر است. با چنین اندیشههایی ، فکر کردن دربارهٔاحتمالافتتاح آموزشگاهی برای تعلیم اصولی متعارف، حکم بازگشت به عقاید نا کاملی را دارد که
در به طور عمومی هنر نوین را تا این جایگاه کشانده . . . .
داشتن آموزشگاه برای نقاشی ناممکن است؛ فقط نقاشان هستند. مدارس هیچ فایدهای ندارند به جز تشخیص روشهای تحلیلی هنر. هیچ مدرسهای قادر به پافشاری بر روی یک شیوه در انفصال نیست. نقاشی نمیتواند بدون افتادن به دام انتزاع ، به یک جنبه جزئی از هنر، مثل طراحی ، رنگآمیزی ، تركیببندی یا هر چیز دیگر خارقالعاده دیگری تقلیل یابد. چرا که هنر متشکل از تمامیاین ها در کنار یکدیگر است.
من،بنابراین، قادر به تاسیس آموزشگاه، شکل بخشی شاگردان، و آموزش این یا آن سنت جزئی از هنر نیستم.
من فقط میتوانم برای برخی از هنرمندان ،که همکاران من خواهند بود و نه شاگردانم ، روشی را که، به نظرم، از یک فرد یک نقاش می سازد، و خود من به شخصه سعی کردهام از اولین روزها بدان پایبند باشم را شرح داده و کنترل کامل فردیت و آزادی کامل بیان هر فرد را، در استفاده از این روش، به خودش واگذارم. برای نیل به این مقصود، ساماندهی یک استودیوی تعاونی،با یادآوری آن همکاریهای بسیار مثمر ثمری که در استودیوهای دوران رنسانس رخ میداد ، مطمئناً میتواند مفید باشد و منجر به پیدایش دورانی تازه در نقاشی مدرن گردد، و من برای رسیدن به این هدف مشتاقانه هر چیز که از من طلب کنید تقدیم خواهم کرد.
با عمیقترین احترامات
گوستاو کوربه
۲۵ دسامبر ۱۸۶۱