ارنست بلوخ
ارنست بلوخ ( ۱۸۸۵-۱۹۷۷) فیلسوف امید، آینده و اتوپیا . فیلسوفی بود که میان دیگر متفکران زمانهاش به مثابه نا بهنجار و ناسازگار قلمداد میشد. بلوخ با وجود اینکه در دوران آدورنو و دیگر سلبریتی-متفکرین مکتب فرانکفورت میزیست، اما آرا و دغدغههایش شباهتی مستقیم به آنان نداشت.او که متولد خانواده ای از طبقه کارگر بود، از دوران جوانی به اندیشیدن و طرح پرسش در باره مسایل اجتماعی و فلسفی علاقمند گشت. بلوخ سراسر سالهای جوانی را به اندیشهورزی در باب مسایل انتزاعی فلسفه و بحث در باب آنها، در سایه اندیشهٔ فیلسوفانی چون ارنست ماخ، تئودور لیپز، ادوارد فُن هارتمان و دیگران گذراند. بنا براین بسیاری از مهمترین تفکرات وی در دوران اولیه شکل گیری، یعنی فاصله سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۸ ، فرمولبندی شده بودند. وی در سال ۱۹۱۸ کتاب خود با نام « روح اتوپیا» را منتشر کرد. بلوخ زندگی در انزوا را برگزیده بود و کمترین تماسی با دیگر متفکران انتقادی زمانه خود داشت. باید دانست که بلوخ نه تنها در منش و تفکر، بلکه در شیوه نگارش نیز تفاوتهای بسیاری با نظریه پردازان انتقادی زمانهاش داشت؛ به طوری که افکار او معمولا به افکاری هزارهگرایانه، عرفانزده، گنوستیک، رمانتیک کابالیستیک تعبیر میشد و البته به همین علت مورد توجه و علاقه نقاشان مکتب اکسپرسیونیت آلمانی بود. بلوخ سعی داشت تا هستی شناسی نوین خود را مفصل بندی کرده و تبین کند. مبانی هستی شناسی بلوخ ، در تمامی نوشته های او پراکنده است اما باید دانست که آخرین اثر مکتوب وی – جهان تجربهها، پرسش، اشکال بروز، کنش-(Experimentum Mundi, Frage, Kategories des Herausbringens, Praxis) شامل تفسیری نظام مند و کامل از تفکر اوست.این اثر بلوخ در سال ۱۹۷۵ در آلمان غربی، جایی که دو دهه اخر زندگی نویسنده در آنجا گذشت، منتشر شد.
آرای مارکسیستی بلوخ رفته رفته از جانب حکومت آلمان شرقی به مثابه آرایی ضد انقلابی ارزیابی شده و نقد ش در باره امکان تحقق جامعه آرمانی از دایره صبر و تحمل نظام حاکم بر آلمان شرقی خارج بود. بلوخ در سال ۱۹۶۱ ، یعنی زمان ساخته شدن دیوار برلین، به عنوان پناهنده به آلمان غربی نقل مکان کرد. با این حال به بنیان ها و اصول سوسیالیسم پایبند بوده و از جنبش های سوسیالیستی موجود در آلمان غربی و دیگر کشورها، از جمله جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه، پشتیبانی میکرد. سرخوردگی از شیوهٔ حکومت آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی هرگز منجر دگرگونی نگرش فلسفی بلوخ نشد. او خود در متن آغاز همکاریاش در منصب استادی دانشگاه توبینگن گفت: ناامیدی در امید مستتر است.
نظریه انتقادی ، بسیاری از مفاهیم نوین و افکار تازه خویش را مدیون کار جدی و شبانه روزی ارنست بلوخ است. فیلسوفی که در سایه قهرمانان و ستارههای رسانه ای تفکر انتقادی، به حاشیه رانده شده است. مساٍلی چون اتوپیا، امید آگاهانه، ماده،دقت عمل و پیش-پدیداریِ امکانات عینأ-واقعی از این جمله اند. او همچنین به تفسیر و توضیح جزئیاتی موشکافانهتر درباب دوگانههای سنتی اندیشه، از جمله، سوبژکتیویته / اوبژکتیویته، مذهب و بیخدایی و از همه مهمتر به لزوم اندیشه درباب مفاهیمی تحت سرفصل «فعلا نه»(Noch- Nicht) پرداخت.
بلوخ در شاهکار فلسفی و ادبی خود با نام « اصل امید»، که در دوره ۱۱ سالهٔ تبعید به آمریکا نوشته و در در سه جلد به ترتیب در ۱۹۵۴- ۱۹۵۵ و ۱۹۵۹ منتشر گشت، به مستند سازی و پی گیری رد پای تفکر اتوپیایی در تاریخ بشر پرداخته و تفکر اتوپیایی و آرمانشهری را یکی از واقعیات تاریخی مینامد. اندیشههای بلوخ و دوست و همکارش گئورگ لوکاچ در نقد جامعهء آلمان و علل ظهور فاشیسم، تأثیر فراوانی بر اندیشه های متفکران مکتب فرانکفورت از جمله آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه و دیگران داشت.
ترجمه کارن رشاد
منبع: پایان تفکر اتوپیایی – مارکس ، آدورنو، بلوخ – کمبریج – نینا ریسمل ۲۰۱۷