کمیکس – قسمت دوم
متن زیر ترجمه مقاله ای است از پیتر لمبورن ویلسن با همین نام
تنها هنرمند کمیک آمریکایی که میتوان او را در حد و اندازهٔ هریمان دانست، کسی نیست جز وینزور مککی، خالق نمو کوچولو در سرزمینخواب( در سال ۱۹۰۷). مک کی شیفتهٔ رویاها بود- یکی از کمیکهای پیشتر او نیز «رویاهای ریربیت فیند» نامداشت- و مملو از کابوس های طنزآمیز و البته هراسناک بود که از جهاتی با آثار «ماکس ارنست» برابری میکرد. دنیای رویاییِ نمو کمتر خشن، اما بیشتر زیبا و عمیق بود- تمام صفحه و روی کاغذ باکیفیت. مک کی بر خلاف هریمان یک اجرا-کار چیرهدست بود- البته که از حیث تخیل همچون او رد داده بود. او تحت تاثیر جریان آرت نوو، سورئالیسم را پیش-ابداع کرد، درست مثل لوئیس کارول. شباهت و تاٍثرات مشابه را می توان در اینجا دید: سرزمین خواب= سرزمین عجایب / نمو = آلیس.
دوران، دورانی بود که ناخودآگاه به تازگی « کشف» شده بود- در واقع اولین نسخهٔ انگلیسی کتاب فروید، دقیقا دو سال بعد از انتشار «نمو کوچولو» منتشر شد. کار مککی به نظرم به شدت اروتیزه بود. پسر بچه هر شب به دنبال شاهزادهٔ سرزمین خواب میگشت که تنها برای شیاه و آدم هایش-شامل یک موجود سبزچردهٔ سیگاری که بعد تر بهترین دوست نمو شد-آشکار میشد. نمو درست مانند همهٔ ساکنان «خواب» یک پیراهن زیبای باروکوکو میپوشد، و پرسپکتیو های سرگیجه آور معماریهای جهان خواب و رویا( مخلوطی از پیرانِسی، اشر،ورسای و بومارزو) نوعی حس لذت مدهوشانه را در آدم پدید میآورد که شخص ، زمان عاشق شدن تجربه میکند. خیلی روانگردان.
احتمالا مککی نسبت به هریمان زیبایی بیشتری اما طنز کمتری دارد اما اوهم گاه تلنگرهای خود را میزند. اتفاقا او یکی از اولین آفرینندگان کارتونهای پویانمایی شدهٔ تجاری بود- گرتی و دایناسور. او همراه با فیلمهای گرتی سفر کرد و حتی زنده جلوی پرده نمایش حاضر شد و همراه با برونتوسوروس کار های اعجاب آور از خود به نمایش گذاشت- یکی از انواع از میانرفتهٔ هنر.
خواندن مککی همان حس خلسهٔ جادویی را به من می دهد که مثلا از داستان های لرد دونسانی یا هیپنروتوماخیا پلیفیلی نصیبم شد. انگار آدمی خودش را آنجا گم میکند و وجودی عمیق تر را در پیوند با دنیای پریان کشف میکند. فرای زمان و بیثباتیها و ناامیدی هایش. آیا نمو عالی تر از رویای یک شب نیمهء تابستان است؟ البته شاید مقایسه خوشایند نباشد. اما وقتی به نمو میاندیشم، آن موسیقی که مندلسون،زمانی که تنها شانزدهسال داشته، برا ی رویا نوشته است در گوشم زنده میشود. همچون سرزمین جوانی در افسانهٔ ایرلندی، تیر تا نوگ، سرزمینخواب هرگز کهنه نمیشود.
زمانی که بچه بودم و رویای کارتونیست شدن در سر میپروراندم، تمامی ایدهآل هایم در عالم کمیک استریپ، متعلق به گذشتهها بود- کریزیگربههه، نمو کوچولو و پوگو ی والت کِلی. کلی ایدهآل من بود. او بی شک چیرهدست ترین در دنیای کارتونیستها بود- دست به قلم و مرکبش به قدری قدرتمند بود که گویی چیز خاصی نبود، مثلا بیان عواطف در چهرهٔ آلبرتِ تمساح. آثار طنز سیاسیِ لیبرال و ضد کمونیستِ کِلی ، در یک نگاه اجمالی، به نظر زهوار در رفته میآیند؛ آن زمان اما من اصلا درکی از این مسایل نداشتم و بنا براین اصلا آزارم نمی داد.
در هر حال کلی در بهترین حالت از هر کس دیگر جالبتر بود به خصوص در زمینهٔ پرداخت حرکت شخصیتها و میزان حجم دیالوگها. کلی هم مثل هریمان یک شاعر بی همتا در برسازی سبک گویش های مندرآوردی آمریکایی بود؛ و شاعرانگی واقعی او (بیشتر از زبان لاکپشت ، چارچی لو فم) از حیث شباهت خزعبلسراییِ بیپایان با ادوارد لیر برابری میکند.
کلی به مثابهٔ یک فرمانفرما، همچون مککی در سرزمین خواب یا هریمان در کوکونینو کانتی، دنیایی بدیع می آفریند و نیروی تخیل خود را ساکن آنجا میکند. مرداب اوکیفنوکی (که کلی خود هیچگاه در زندگانی آن جا را ندیدهاست) برای من در نقش یک اتوپیا ظاهر شد.یک تعطیلات تابستانی من والدینم را متقاعد کردم که مرا به آنجا ببرند. هنوز هم به نظرم این مرداب، فضایی شاعرانه دارد. دست مثل قایقی که آلیس، خواهرش و لوئیس کارول با آن در یک رویای تابستانی فرو شدند، کرجیهای کلی وسایل نقلیهای واقعا تخیلی بودند که بر پهنهای از پسزمینهٔ شگفتانگیز خزههای اسپانیایی ِآویزان شده و حواصیل های سرگرم شکار (که عموما پرحرف و بداخلاق هستند)- به سمت تالاب کوکئین پیش میرفتند، یک راهپیمایی بر صخرههای بزرگ آبنباتی… جانواران جالب.
من به عنوان یک کودک ازابر قهرمانها بدم میآمد. هم سوپرمن بود و هم بتمن. من بیشتر از جانوارن جالب و بچهها خوشم میآمد. از دههٔ ۱۹۵۰ بارها و بار ها کتاب مجموعهٔ پوگو را بارها و بار ها خواندم- و به طور معمول من کتابی را بیش از یکبار نمیخوانم، چون فکر میکنم که خیلی کتاب هست و زمان کافی نیست.- همانطور که روی تیشرت نوشته است. پوگو همیشه برای من تازگی دارد. حالا که فانتاگرافیکس تصمیم دارد تک تک استریپهای مربوط به مجلدهای سایز بزرگ را منتشر کند ( تا به حال چهار جلد منتشر شده) که خیلی از آن ها را هرگز ندیده بودم. این برای من چیزی شبیه به کشف ( مثلا) نمایشنامههای گمشدهٔ آریستوفانس است. خوب …. راستش را بگویم حتی بهتر از آن.
ترجمه : کارن رشاد