مالانگاتانا
والنت مالانگاتانا متولد ۱۹۳۶، در دهکدهٔ ماتالانا در جنوب موزامبیک پرورش یافت و بیشتر اوقات کودکی خود را به چوپانی برای یکی از گلهداران محلی گذراند. در نوجوانی به ماپوتو پایتخت موزامبیک نقل مکان کرد و به همراه تحصیل، در باشگاه تنیس پرتغالیها به عنوان « توپ جمعکن» استخدام شد. والنت اوقات فراغت خود را به نقاشی کردن اختصاص داده بود و همین منجر به آشنایی او با « پانچو گوئدس» یکی از معماران استعماری پرتغال گشت و موجب شد تا امکانات بیشتری در اختیار او قرار گیرد. او فرصت آشنایی با گوئدس ( یکی از معماران استعماری پرتغال) را مغتنم شمرد و تلاش کرد از این شرایط نهایت بهره برداری را بکند. بدین ترتیب توانست در سال ۱۹۵۹ آثار خود را در یک نمایشگاه گروهی شرکت دهد. مالانگاتانا در سنین جوانی با مطالعه و توجه به پیرامون خود به اهمیت مبارزه برای رهایی از یوغ استعمار پیبرده بود و بدین ترتیب آثار او رنگ و بویی اجتماعی و سیاسی یافت.
خود هنرمند در جایی می نویسد:
در پایتخت و در دههٔ ۱۹۵۰بود که صدای آزادیخواهانهٔ موزامبیک علیه استعمار را شنیدم. با اعتصابات آشنا شدم… در همان روز ها اوقات فراغتم را به نقاشی میگذارندم. وقتی از داستان مقاومت ضد استعماری در تانگانیکا و کنیا مطلع شدم، شروع کردم به کشیدن نقاشی هایی در بارهٔ اعتراضات. در همان دوران بود که جنبش فرلیمو در حال شکل گیری بود… همین اتفاقات بود که مرا از یک نقاش مناظر یا پرتره به یک نقاش مبدل کرد که خودتان میبینید.
-نشریهٔ اینترناسیونالیست نوین -ویژه هنر آفریقا ۵- شماره ۲- زمستان ۱۹۷۲
والنت در واقع تحت تاثیر سخنرانی زامورا ماشل -رهبر جبههٔ استقلال موزامبیک( فرلیمو) در بارهٔ هنر و فرهنگ انقلابی قرار گرفته بود:
« باشد که هنر بتواند فرمهای کهنه را با محتوای نو در آمیزد تا به فرمی نوین دست یابد. باشد که نقاشی، نوشتار، نمایش و صنایع دستی با رقصهای آئینی ، تندیسها و آواز ها گره بخورند.»
او برای اولین بار در سال ۱۹۷۰ به خاطر همراهی با فرلیمو به ۱۸ ماه زندان محکوم گشت و پس از اتمام دوران محکومیتش به پیشنهاد یکی از همسنگرانش راهی پرتغال شد تا با بودجهٔ یکی از بنیادهای بشردوستانهٔ پرتغالی، در کلاسهای آموزش سفالگری و چاپ شرکت کند.والنت سه سال رادر پرتغال گذراند و در بحبوحهٔ پیروزی جنبش استقلال موزامبیک به کشور خود باز گشت. او پس از استقلال فعالیت در احزاب سیاسی را گسترش داد و در مجلس ملی موزامبیک پذیرفته شد.
او در دوران استقلال موزامبیک ، پروژهٔ نقاشی های دیواری ماپوتو را آغاز کرد که طی آن هنرمندان به همراه مردم به نقاشیکردن بر دیوار های شهر پرداخته و نوعی روایتگری و مشارکت مردمی را شکل دادند. آلبی زاکس از زندانیان سیاسی و مبارزان استقلال موزامبیک مینویسد:
« این برای ما نوعی آزادی بود. ما بودیم که تعیین می کردیم چه چیز مجاز است و چه چیز باید منع شود. بنا بر این ما مردم بودیم که سطل های رنگ را برداشتیم و به دیوار ها هجوم بردیم.»
این جنبش مردمی در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ رفته رفته شکلی قانونمند به خود گرفته و توسط هنرمندان مجرب ساماندهی گشت اما دست اخر این دوران طلایی نتوانست بیش از یک دهه دوام بیاورد. به زودی نیروهای رنامو با پشتیبانی دولتهای هلند و آلمان در آفریقای جنوبی و چند کشور همسایهٔ موزامبیک قدرت گرفتند و تهاجمی خونین را دامن زدند. در همین حملات بود که مالانگاتانا تمامی اعضای خانواده خود را از دست داد. او میگوید: « در این دوران نقاشی های من خشن تر گشتند، شوکه کنندهتر. با رنگ های قرمز تند تر از همیشه.. .چرا که بیمارستانها، مدارس ، مراکز فرهنگی و تربیتی، همه ویران گشته بود. من زنان باردار، مردان و زنان پیر، کودکان خردسال را دیده بودم که به دست نیرویهای ضد انقلاب به خون غلتیدند. این صحنهها نوعی تلخی در دل من به وجود اورد که دیگر متوقف نشد»
پس از این دوران مالانگاتانا تمامی تلاش خود را برای برپایی یک جنبش صلح در موزامبیک به کار بست. او در دههٔ ۱۹۹۰ تلاش کرد تا موزهٔ ملی هنر موزامبیک را تاسیس نماید و در برپایی چندین پروژهفرهنگ و هنر برای جوانان ایفای نقش کرد.دانکن کمپبل خبر نگار نشریهٔ گاردین، که در سال ۲۰۰۶ برای مصاحبه با مالانگاتانا با او دیدار کرد مینویسد:
«چیزی که برای من قابل توجه بود این بود که او همهٔ سوالاتی که در بارهٔ خودش بود را به کنار میزد و سعی داشت در بارهٔ مردمان و هنرمندان محلی صحبت بکند او از این مساله سخن میگفت که این جوانان باید دیده بشوند نه خود او»
مالانگاتا در سال ۲۰۱۱ در کشور پرتغال درگذشت.
VALENTE MALANGATANA NGWENYA
Frelimo