رایوت گرررل
رایتگرررل در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ از دل خرده فرهنگ پانک و آلترناتیو راک آمریکایی متولد شد. جنبش ، در حقیقت شبکه ای باز از زنانی بود که حول نشریههای مستقل و اجرا های موسیقی با یکدیگر آشنا شده بودند.جمعیاز زنان، که به قول یکی از نویسندگان سرمقالههای یکی از همین نشریهها از حذف – حذف از تاریخ، حذف از صحنه و حذف از بدنهایمان- خسته بودند. مانیفست آنها تحت عنوان « رایتگرررل هست…» شامل ۱۷ بند است که با واژهٔ «زیرا» آغاز میشود.
استفن دانکومب( جامعه شناس)، این مانیفست را نمونهٔ یکی از جنبههای مهم خردهفرهنگ ها میداند که عبارت است از استفاده از فرهنگ به منظور خلق یک هویت جمعی و اغلب در تقابل با هویت هایی که از جهان بیرون ارائه میشود. شاید بتوان- همانگونه که خود این زنان فکر میکردند- برسازیِ چنین هویتی را کنش سیاسی دانست: « یک نیروی قویِ انقلابی که میتواند جهان را دگرگونی سازد و اینکار را خواهد کرد.» اما تجربه نشان داد که رایتگرررل نیز در روند تعریفِ هویتِ خود در برابر جهان، با همان خطری مواجه گشت که باقی خرده فرهنگ ها بدان گرفتار آمده اند: خود-گتوسازی و توجه بیش از حد به نمایش و مراقبت از هویت خرده فرهنگی، که موجب غفلت از حرکت به سمت بیرون و دخالت در امور واقع اجتماعی میگردد. کاتلین هانا، خوانندهٔ گروه «بیکینیکیل» و یکی از اولین فعالان رایتگرررل ، در مصاحبه با نشریهٔ مستقل سیارهٔ پانک، خود به این نکته اشاره کرده و به تناقضات موجود خلق دنیای جدید در حین چنگ زدن در خاک دنیای کهنه واقف است. ( ترجمه فارسی مصاحبه کاتلین هانا )
در زیر بخشهایی از مانیفست رایتگرررل آمده است:
رایت گرررل هست…
زیرا میخواهیم دیدن/شنیدن کاریکدیگر را برای دختران آسان تر کنیم، تا بتوانیم استراتژی هایمان را به اشتراک گذاشته و یکدیگر را نقد/تشویق کنیم.
زیرا ما برای خلق معناهای خویش باید ابزار تولید را به دست خود بگیریم
زیرا مانمی خواهیم خودمان را شبیه استاندارد ها و سلیقهٔٔ کسانی دیگر( پسرها) کنیم که برای ما تعیین کنند موسیقی خوب یا بد، پانک راک یا متن خوب چیست و بنابراین ناچاریم تشکیل انجمن دهیم تا بتوانیم به باز آفرینی، نابود سازی و تعریف نگرش های خودمان بپردازیم.
زیرا ما علاقهمند به ایجاد راههای غیر سلسله مراتبی برای موسیقی سازی، دوست یابی و صحنههایی مبتنی بر ارتباط+ درک، به جای رقابت+ دستهبندی خوب/بد هستیم.
زیرا از دست جامعهای که به ما میگوید دختر=خنگ، دختر = بد، دختر=ضعیف به ستوه
آمدهایم.
زیرا من با «سوراخ قلب مغزجسمم» باور دارم که دختران بانی یک نیروی قویِ انقلابی هستند، که میتواند جهان را دگرگونی سازد و اینکار را خواهد کرد