هواپیما ها الکی سقوط نمی کنند
صوفی بیا که خرقه ٔ سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان بسرکشیم – حافظ
گذشت آن دوران که رویای آغاز یک جنبش را داشتیم . توصیف اینکه چقدر خوشحالیم که به هر جهت رویایمان تحقق یافت راحت نیست و شاید دشمنان زیادی را دوباره تحریک کند پس آن را رها می کنیم و در سال سیزدهم تولد کلاه استودیو وجود یک جنبش را به خودمان و همه جنبندگان اعم از دوست ودشمن تبریک می گوییم : شما عضوی ازبدنه ی یک جنبش هستید! کدام جنبش؟ جنبش هنر شهری ایران!!! چیزی که زمانی آرزویش را داشتیم. آن زمانی که جنبنده ای نبود تا امروز که جنبندگان بی شماری هستند . پس، باید باور کرد که جنبشی هست. باید دانست که نفی یک جنبش دلیل بر نبودش نیست. اما امروز سوال اینجا ست که این جنبش به چه سمت و سو و جهتی سوق داده شده است ؟چه ثمر و چه هدفی را دنبال می کند؟ این موضوعی است که امروز دغدغه جدید کلاه استودیو و احتمالا عده دیگری از علاقه مندان است.
طرح این مساله احتمالا برای آن عده محدود که تیز بینی لازم را دارند خارج از فایده نخواهد بود. اما بی شک , برای خیل عظیم کسانی که نه می خوانند و نه اگر بخوانند به خودشان فرصت و اجازه ادراک مسایل را می دهند, تقریبا بی فایده است. باید اقرار کرد که عده زیادی ازفعالان صحنه گرافیتی ایران بی مطالعه یا کم مطالعه هستند.و این دلیل بر بی استعداد بودن آن ها نیست بلکه به باور نویسنده جو حاکم بر جامعه ایرانی در سال های اخیر میل به دانستن را کم و کم ترکرده و خود سری و خیره سری را افزایش داده است. طبیعی است که محصولات آموزش و پرورش غلط را نمی توان مقصر دانست. مردمان در جوامع قدرت زده ، به سختی حول تفکر اتحاد می یابند. تنها راه متحد کردن افراد چنین جوامعی استفاده از پول یا قدرت است و این جا ست که بازی سرمایه داری با سرنوشت یک جنبش کلید می خورد.
این داستانی است به ظاهر تکراری اما با سر دراز که شاید در تاریخ ایران- دست کم در 200 سال اخیر- همیشه شاهد آن بوده ایم: نو گرایی در ایران معمولا شاخه ای از کپی کاری و خارجی پرستی را هم در خودپرورش داده و لایه عام هنربندان و روشنفکر نمایان نو گرا همیشه کاری نکرده اند جز بازتولید حماقت . شاید آفت جنبش های تحول طلب و نو گرای ایرانی همین بوده و هست. اما در باره هنر زیرزمینی – مستقل یا هر چیز که اسمش را بگذاریم مساله کمی مهم تر است.
فرانک زاپا جمله معروفی دارد. او به هنر مند ( هنرمند زیرزمینی ) یاد آوری می کند که : بازار به دنبال تو می آید ولی تو باید به زیر زمین باز گردی.
حدود 12 سال قبل این را در صفحه اول کلاه استودیو و خیلی جاهای دیگر منتشر می کردیم به این امید که خطی بیاندازد بر ذهن مخاطبین و دوستان. اما نه این که دوستان نخواهند .نه!!! قدرت بازار و زرق و برق رسانه ها قوی تر است و می برد با خود -به زور هم که شده -هنر مند زیرزمینی را!!!! اگر ضعیف باشی بازار تو را به صد بهانه میبرد و تو تنها دفاعی که از خود داری فرافکنی است. چشمانت را می بندی و می گویی خودت چه؟( جواب این سوال را بعدا به تفصیل خواهی فهمید. زمانی که وقتش برسد)
آیا هابیل قابیل را سوار هواپیما کرده بود؟؟؟ جواب این سوا ل عجیب و ارتباطش با مسایل احتمالا بر اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان پوشیده خواهد ماند .اما قطعا کسی هست که می داند. نه تنها ربط سوال را ,که حتی جوابش را؟!!!! همه دنبال کار و کاسبی خودشان بودند و کسی صدای سقوط هواپیما را نشنید جز عده ای. این فقط سیاست گالری دارهای دلال مسلک نیست که تفرقه بیاندازند و حکومت کنند.بلکه هنرمند های فرصت طلب هم در این راه ید طولایی داشته و دارند.
در زمانه ای که حتی نقاش ِدیوارهای سفارشی ِشهرداری هم به اسم گرافیتیِ ایران نمایشگاه می گذارد و پول به جیب می زند، دیگر چه انتظاری می رود که بنگاه –گالری های معاملات هنری که سر هر کوچه هم سبز شده اند جانب انصاف نگه دارند.دیگر از بنیاد های اطلاعاتی اروپایی و آمریکایی چه انتظاری داریم که به سرک کشی ها و ماهی گیری های خود خاتمه دهند و تا می توانند از این آب گل آلود ماهی نگیرند؟ چه انتظاری داریم از دانشجوی ترامادول زده ی هنر که احساس نکند این راه آسفالت جدید هم فرصتی است ،تا دمی دیگر از آن نانی به کف آورد و به غفلت دودکند.
راه خاکی را ،جز عاشقان ،معمولا کمتر کسی انتخاب می کند و اگر هم کسانی در آن بروند به ندرت و از سر فرصت طلبی گه گاه به ان سر می زنند. اما راه که اسفالت شد اول عده ای که آن را از قبل نشان کرده اند پیدایشان می شود و بعد آرام آرام هر کسی ( و البته متاسفانه هر ناکسی) می رود تا سر و گوشی آب بدهد .سلفی بگیرد یا مصاحبه ای ترتیب دهد در باره این که چگونه این راه را کشف کرد. این چیز جدیدی نیست. اوپورچونیسم و فرصت طلبی هیچ چیز جدیدی نیست. نیمه بیشتر تاریخ را فرصت طلب ها اشغال کرده اند. چه بسیار انقلاباتی که به دست همین جانوران بلعیده شده و چه بسا حق ها که به دست این موجودات به ناحق خورده شده است. این روز ها در جاده آسفالت گرافیتی ایران و کوچه پس کوچه های نو سازش مخاطبین عام را می بینیم و ژورنالیست ها و دانشجو های پروژه در دست و عکاس های دوربین به دست که همه به چشم خریدار گرافیتی را می بیننند و برای خود تزی دارند و چون خیابان است همه در باره ان صاحب نظرند . در بین همه این ها خوب که نگاه کنی فرصت طلب ها را می بینی . پس مواظب باشید!!
اما موضوع تاریخچه این راه آسفالت مورد بحث امروز ما نیست. بهتر است در فرصتی دیگر و شاید اندکی دیر تر در باره آن صحبت کنیم. سوژه ی این گفتار توریستی شدن گرافیتی است ،طوری که تمامی یک صحنه را در بر بگیرد. در اینجا می کوشیم تا نشان دهیم چگونه خواسته بازار توانسته صحنه گرافیتی ایران را شکل دهد!!!!! این موضوع را با نگاهی به شبکه های اجتماعی و گپ و گفت هایی با گرافیتی کار ها می توان فهمید.
در اینترنت وقتی دنبال گرافیتی های ایرانی می گردی انگار رفته ای ماسوله (دهکده ای تاریخی در شما ایران در استان گیلان) و از روی نا آگاهی ناچاری از یکی از عروسک فروش های دم خیابان عروسک دست ساز سوغات ماسوله را بخری. کمتر کسی می داند این عروسک ها را چه کسی می بافته ؟ چرا می بافته و سرنوشت بافنده های اصلی اش چه شد؟؟ برخی دانشجو ها همینطور تفریحی می روند و مستندی سر دستی از عروسک های ماسوله می سازند. ولی نمی دانند چون نخواسته اند بدانند که سرنوشت عروسک ها و عروسک سازی چه شد؟ راستی !!؟ چه شد؟ چگونه توریستی شدن یک پدیده می تواند دست به دست نا اگاهی و کوته نظری ،سیرطبیعی پدیده ای را مختل کرده و به قهقرا ببرد؟
عروسک های قلاب بافی شده مصنوعی : ارزان, بی خود و البته جذاب. مهیا شده برای هر نوع سلیقه ای . با لباس های شهری با رنگ های توریست پسند. اگر هش- تگ ها ی زیر عکس ها را در شبکه های اجتماعی نگاه کنی ،حسابی شیر فهم خواهی شد که وارد بازار مکاره شده ای و هر کسی فریاد می زند: بیا این ور بازار … . بعضی هم سعی می کنند کاسبی بقیه را به هم بریزند. هر کسی یک گوشه این بازار مکاره نشسته و بساط کرده است. اتحاد هم اگر پیش بیاید بر سر قدرت است نه بر سر راه و جنبش. چون اینان جنبشی نمی بینند. اینان همه چیز را بازار می بینند و کلاشی به سبک پدرانشان و آموزگارانشان. ای کاش در این بساط چیزی ویژه می شد یافت که نه بر حسب سلیقه مخاطب ، بلکه همچون سیلی باشد در گوش بازار . طبیعی است که در این بازار مکاره طلب جنس دست ساز خطاست.
متاسفانه آنچه در گرافیتی و هنر شهری ایران کم رنگ و کم رنگ تر شده است نو آوری است . کسی سختی ساختن راه های جدید را به جان نمی خرد و ذهن اغلب در حد و اندازه همین اجناس تقلبی و سر دستی است . اغلب دوستان در تلاشند بر خیابان های اصلی بساط کرده و نانشان را در آورند. برای برخی این نان به تعداد لایک ها و فالو ها ختم می شود برای برخی به پول و متاسفانه چیز های دیگر. بعضی هم که زرنگ تر بوده یا گروه سنی شان کمی متفاوت است ، گلیمشان را پهن کرده اند بیرون سر سرای بازار و هوار می کشند و دلقک بازی در می اورند تا نان شبشان را خانه ببرند. این گونه است که گرافیتی ایران هم مثل همه چیزمان عقیم و خاک بر سر می شود و مطابق نظر مشتری های اغلب بازاری و کم سوادش می شود لقمه چرب بازار و اگر چند نفر هم حرفی برای گفتن داشته باشند باید مسیر مهلک و طاقت فرسایی را در تنهایی طی کنند. خیابان ها با قدم های ناشسته الوده می شود . رد پا های خونی، رد کفش های لجنی همه جا را پر می کند.هش تگ و لایک ومارک و الی ی ی آخررررررر ؛آن قدر کج می رود تا سر از من و تو در می اورد , رو به زوال می رود و در بهترین حالت در جهت گرافیتی غربی پیش می رود .حتی اگر از حیث تصویر به سمت تصاویر وطنی پیش برود, از حیث تجربه فرهنگی دارد کپی ای می شود برابر اصل ,از گرافیتی های مصرف محور غربی.
بازار به دنبال تو می آید اما تو باید به زیر زمین بر گردی. نه آقای زاپا امروز باید به این ها گفت : جان مادرتان به دنبال بازار هم اگر می روید, دست کم التماس کننان نروید.
هر چند 99 درصد بدنه گرافیتی ایران را را جوانان فوق العاده با استعداد و علاقمند و با پشتکاری تشکیل می دهند اما به چند دلیل ساده به راحتی طعمه بازار می شوند ,بی انکه خودشان بتواند ان را بازشناسی کند. همانطور که موسیقی زیرزمینی ما. زیر زمینی هایی که به اجبار زیر زمین هستند ولی خوب که نگاه کنی تمام آرزو هایشان در روی زمین است در روال کارشان که خوب نگاه بکنی یک بار هم نمیبینی به دعوتی از روی زمین دست رد زده باشند، مگر به عللی دیگر که باز هم منافع شخصی است و بس.بازار برای هر پرنده ای دام خود و مشتری خود را دارد و همه چیز را عرضه می کند . حتی شما دوست عزیز.
بله تقاضای بازار توانسته گرافیتی و هنر شهری ایران را از جامعه جدا کرده و مظروفِ ظرف خود سازد . در بخش دوم(ادامه مطلب) به باز شناسی و دسته بندی موقت دسته ها و گونه هایی خواهیم پرداخت که بنا بر سلیقه گروه هدف و تقاضای موجود در بازار داخلی و خارجی در هنر شهری ایران پدیدار گشته اند و تبدیل به کج-راهه هایی شده اند مهلک و ویرانگر.به بیان دیگر خواهیم دید که چگونه تنوع مخاطب توانسته دسته های گونگون تولید کنندگان را در هنر شهری ایجاد کند و چگونه این راه به سمتی می رود که جامعه گرافیتی و هنرشهری ایران را همچون مالزی ،چین و فیلیپین تبدیل به جامعه ای از کارگران ارزان قیمت برای مارکت های داخلی و خارجی کند.
ادامه در بخش دوم