همه شاگردان عمو طوسی
مطلبی که می خوانید شاید کمی رک و روی سخنش به همه افراد جامعه باشد تا صرفا هنر مندان جوان و علاقمند هنر مستقل. پیش تر از رک گویی و شاید کنایه های به جا اما بی پروا یی که در این مطلب با آن مواجه می شوید معذرت خواسته اما یاد آور می شوم که حقیقت از این هم رک تر به من و شما بی حرمتی می کند و متاسفانه چه بسا هر روز ما آن را با آغوش باز پذیرا هستیم.
امروز دیگر حتی دوران اینکه قوی ترینها دوام بیاورند تمام شده است. امروز کثیف ترینها برندهء تنازع برای بقا هستند . اگر سر مبارزه با سلطانی را داشته اید، دیگر شیر سلطان جنگل نیست بلکه روباهان – لاشخور ها و شغالان بر مصدر قدرت قرار گرفتهاند. انبوهی بیشمار. دیگر کلاغ های بی پروا و خبرچین را با سنگ نمیزنند بلکه این خوک ها هستند که بال در آورده و شبه اخبار را جا به جا میکنند. در این نوشته زیاد راه دور نخواهیم رفت، چراکه در جامعهٔ ایرانیِ خودمان میتوان از چلچراغ گرفته تا شرق و یالثارات و بی بی سی و دویچه وله دستدخت این خوکانپرنده را با ولع تمام خواند و احساس لذت کرد. می توانید باور کنید که اخبار روز را فهمیده اید. بیآنکه بدانید تمامی این نوشتهها در بهترین حالت بعد از تغیر و دستکاری به شما رسیده اند. بی انکه بدانید نگارنده این اخبار یک خبرنگار نیست بلکه یک جانِ لهشده و فرمانبردار است که گاه شب ها را به زور الکل یا قرص آرام بخشبه روزمی رساند. او خواب آرام را از یاد برده چرا که سال هاست راهش را انتخاب کرده. او را به ضرب شکنجه و اعدام وادار به کاری نکردهاند. بلکه بدون اعمال زور، حق را زیر پا گذاشته است. او پله های معبد ترقی را به بهای قربانی گری از این دست طی کرده و به انسانیت پشت کرده است .او با اطلاع کامل از اینکه خبرنگارانِ حقیقی در بند گرفتار هستند، یا سر به نیست گشته اند، با وظیفه شناسیِ تمام، هر روز بر سر کار حاضر میشود تا مبادا از مسیر موفقیت شغلی اش دور گردد. اینگونه است که او از چیز دیگری دور می شود : انسانیت.
او دریافته که تمامی دوستان صادق و اساتید کار بلدش از مسیر موفقیت در سیستم خارج یا حذف شده اند و تنها او و دوستان جدیدش هستند که از صافی فساد عبور کرده و وارد جریان رسانههای وسیع الانتشار شدهاند. پیشکسوتان او حتی در سن هفتاد سالگی در رسانه اقرار میکنند که “هر گز جرات نداشته اند در مقابله با سیستم قرار بگیرند” –مسعود بهنود.
تقریبا همه ما در شعار میدانیم که دست یابی به رفاه (ماشین و خانه و پول و مدرک دانشگاهی و …) به شکلی که در میان اکثریت مردم موفقیت پنداشته میشود هدفی نیست که به هر شکل قابل توجیه باشد، اما این روزها چه بسا هر کسی خنجری بر کمر بسته و دنبال خنجر بزرگتر، هر سوراخی را با دقت ور انداز می کند. ژورنالیستِ عشقِ شهرتِ امروزی هم از این قاعده مستثنی نیست. او به شدت تلاش می کند و این کامیابی را پیش مادرو پدر و دوستانش به عنوان موفقیت مطرح می کند ، همینطور در میهمانی ها از اینکه همه او را در بی بی سی میبینند یا مقالهاش را در فلان وبسایت رسمی می خوانند مسرور است. او از اینکه سر دبیر تندیس یا چلچراغ است مفتخر میگرددو از این روی که برای فلان سایتِ الگوگرفته از رسمیتْ مطلب میفرستند ، برق امیدی در چشمانش پیداست.
و چه زیادند جمع بی سوادان و جیره خورانی که دور اینها حلقه میزنند تا شاید چیزی نصیبشان شود. اما فراسوی این هیاهوی، تنها کسی که از حقیقت آگاه است خود او ست. اوست که میداند جای همیشگیاش در بستر عمو طوسی مهربانش است و هر صبح با عمو طوسی از خواب بیدار میشود. عمو طوسیِ خودِ خودِ او .عمو طوسی کلیدِ ماندنِ او در رسانه است. عمو طوسی کلید ماندنِ تمامی دستگاهرسانهای ِ اوست. بله او یک قربانی است و خودش هم این را حس میکند. اما چه کند که دیگر بی حس شده و دردی نمیکشد. قربانی ترس و سکوت خود ! قربانی شکم ِسیری ناپذیرش. هر چه او بخواهد بگوید باید از کانال مربوط خود سرکوبگریِ آکادمیک که به طور نیمهخودآگاه در او جریان داشته و حتی فرایند انکار را نیز هدایت می کتد بگذرد. بعد از مدتی او دیگر چیزی نمی خواهد که بگوید بلکه فقط می خواهد بماند و مطرح باشد. او حاضر است هر ستونی و هر برنامه ای را بنویسد و اجرا کند … او از هر کسی ستایش میکندِ حتی زمانی که چیزی برای ستایش در میان نباشد. او سال هاست که هیچ نمیخواهد. این گونه کپی کارها و بی وجدانها، بهترین کارمندانِ رسانههای کثیرالانتشار و بهترین تحفههای اکادمیاند .
هر چه کثیف تر باشی بالا تر می روی و اینگونه است که ژورنالیستِ سالم یا ژورنالیستی که در برابر عمو طوسی سر پیچی نماید در زندان ، تبعید شده یا حذف به سر برده و تا حد ممکن مورد تحقیر قرار میگیرد. چنین ژورنالیستی اگر شانس داشته باشد و اگر سوار یک هواپیمای سی .صدو سی جدید نشود خانه نشین شده یا از بار سفر خواهد بست و تن به تبعید اجباری خواهد داد و انگاه همین مکتبی های عمو طوسی هستند که او را محکوم به مهاجرت یا جا خوش کردن در کنار گود خواهند کرد .استراتژیست های رسانه ای از شرق گرفته تا بی بی سی و رسانه های تازهبه میدان آمده تمامی سعی خود را میکنند تا شما اخبار را طوری بشنوید که ارضا شده و قبول کنید که آن دروغ اتفاق افتاده است. در این صورت شکی نخواهد ماند که بر اساس همان دروغ ها زندگیتان را برنامه ریزی میکنید . یعنی درست بر اساس منافع عمو طوسی . همه چیز به نفع عمو طوسی ها و رییس هایشان. به نفع پلید تر ها.
نکته دردناک اما برای ما ، در رصد رفتار مخاطبِ عام است، زمانی که میبینی مردی از خانه بیرون میآید و سراغ روزنامهها می رود و با علاقه و احساس نشاط و امید به سر تیتر روزنامهها نگاه می اندازد . آنجا که می بینی زنی در وب سایتهای خبری چرخ میزند و دنبال اخبار جدید میگردد و از این که اخبار به این آسانی در دسترس اوست خوشنود است. اما این افراد نمیدانند که در اصل، صرفا در حال شستن صورتشان با حولهای هستند که عمو طوسی شب قبل ما تحتِ قربانی را با آن پاک کرده. دوباره از این رک گویی معذرت میخواهم ولی باز یاداور می شوم که حقیقت از این هم رک تر به شما و من بیحرمتی می کند و ما هر روز آن را با آغوش باز پذیرا هستیم. ما هر روز سربازان اشغالگری به نام مجلات کثیر الانتشار را با آغوش باز مرور می کنیم و برای هم تعریف میکنیم. هر روز با روشن کردن تلویزیون و دیدن برنامهٔ بی بی سی و رنگ و لعاب آن سر از پا نمی شناسیم. ما هر روز با دیدن اخبار بیست و سی می خندیم گویا مسکنی خورده باشیم و از عمو طوسی دعوت کرده باشیم که ما را هم در کلاس قرآن خود بپذرد.
این بلا وقتی دردناک تر می شود که جامعهٔ هنری را نیز به کل در بر میگیرد. همین تندیسِ فکستنیِ خودمان را بگیرید بروید تا بزرگترین مجلاتِ هنری دنیا که همگی دهههاست شده اند بولتن لابیهای سرمایه داری سیاسی-فرهنگی به این منظور که مد و متد هنر روز را به دلخواه خود شکل دهند. و باید نظرم را بگویم: افسوس بر هنرمندی که هنرش به دست چنین افرادی شکل داده شود. و افسوس بر جامعهٔ هنری که این گونه مجلات و اینگونه گالریها و این جامعهٔ هنری را خریدارند و شکل میدهند. متاسفانه معمولا عامه مردم و اکثریت در اشتباهند و واقعیت جامعه را همین اکثریت شکل میدهند. این اکثریت هر چی بیسواد تر باشند پر مدعا ترند و هر چه پر مدعا تر باشند گوششان کم تر می شنود و هر چه کمتر بشنوند و بفهمند، شکل دهی به افکار آنان به مراتب آسان ترخواهد بود. اگر جز این بود جامعه جهانی به جاهتی که هم اکنون میشتابد، نمیشتافت. این اظهر من الشمس است!!!