آلفرد ژاری
آلفرد هنری ژاری در سپتامبر ۱۸۷۳ در دهکدهای موسوم به لاوال در کشور فرانسه به دنیا آمد. او تنها پسر و فرزند آخر خانواده بود و مادرش، که از بازماندگان مردمان برتون بود، علاقه بسیاری به او داشت. کرولین مادر آلفرد ، زنی بود علاقمند به مطالعه وبی اعتقاد به سنن و اخلاقیات خرافی مسیحیت. زمانی که آلفرد ۶ ساله بود، مادرش بعد از جدایی از پدر آلفرد، او را با خود به بریتانی( غرب فرانسه) برد . آلفرد سالهای مدرسه را با بهترین رتبهها گذراند و حتی زبان برتون را که در آن سالها رفته رفته رو به زوال میرفت به خوبی فراگرفته و به شیوایی صحبت می کرد. آلفرد ژاری از دوازده سالگی تا شانزده سالگی، در تنهایی و سکوت شهری کوچکشان در بریتانی، اولین تجربه های ادبیاش را،شامل ۳۳ شعر شعر و ۹ نمایشنامه، به انجام رسانید.
در سال ۱۸۸۸ همراه مادرش به شهر رِن رفتند تا آلفرد بتواند در کالج رن به تحصیلات خود ادامه دهد. دوران تحصیل در کالج، به ژاری فهماند که در میان مردمان نمیتواند دوستانی واقعی برای خود پیدا کند. بدین ترتیب ژاری به مصرف مشروبات الکلی روی آورده و به خواندن ادبیات و کار های هنری علاقهبیشتری پیدا کرد. تحصیل برای ژاری بیشتر یک سرگرمی بود و نه امری جدی؛ با این حال همیشه در دروس خود موفق بود. در همین دوران بود که همراه با دوستان کالج خود یک نمایشنامه کمدی در باره استاد هربرت فلیکس، پروفسور فیزیک کالج رن تهیه دیدند. نام نمایشنامه کمدی خود را«پدر هب» گذاشته بودند اما بعد تر نام آن را به لهستانیها تغییر دادند. پدرهِب مردی کودن و شکم گنده بود با سه دندان که از دهانش به شکلی مضحک بیرون زده بودند. آنها نمایشنامه پدر هب را در همان سالها چندین بار برای هم سن و سالان و اعضای خانواده خود به اجرا در آورند. شخصیت نمایشنامه آنها یک مرد چاق و طمع کار بود که به قدرت خویش در برابر زیردستان افتخار میکرد. این شاید اولین نمایشنامه ای بود که قهرمان آن چهرهای منفی داشت: یک ضد قهرمان. ژاری به اکتشاف و ماجراجویی در میان قلعهها وخرابههای به جامانده از قرون وسطی علاقه بسیار داشت و از میان هم کلاسی های خود گروهی را به برای پرداختن به این کارتفریحی تشکیل داده بود.
کسانی که با اودر ارتباط بوده اند،نقل کرده اند که به شدت فعال بود و همیشه ایده های زیادی برای انجام دادن داشت. وقتی به سن ۱۷ سالگی رسید تصمیم گرفت به شهری بزرگتر نقل مکان کند تا بتواند به آرزوها و افکار خود جامه عمل بپوشاند. به همین علت در پاییز ۱۸۹۰ تحصیلات خود را در رن رها کرده و به پاریس رفت. ژاری با شخصیت منحصر به فرد خود در میان دانشجویان و اساتید کالج هانریچهارم پاریس به شهرت قابل توجهی دست یافت. او در اولین سال ورود به کالج هانری چهارم، سخنرانی با عنوان درباره ترکستان را ارایه داد که موجب شگفتی همه حضار گشت. این سخنرانی طنزآمیز و خودمانی خبر از دایره اطلاعات و قدرت تخیل و لفاظی خیره کننده جوانی پر شور میداد که با صدای جیغوار و رفتارهای متفاوتش، تعجب همگان را بر میانگیخت.
پس از آشنایی اولیه با پاریس ، ژاری تلاش کرد تا به جمع های ادبی پاریس نزدیک گشته و بدین ترتیب به جمع هنرمندانی نظیر کَتول مِندِس، فلیکس فِنون،آندره ژید،گوستاو کاهن، تولوز لوترک، گوگن، پل سروز، هِنری روسو، مالارمه و موریس راول پیوست. ژاری در این دوره به شخصیتی محبوب و دوست داشتنی در بین هنرمندانی مبدل شد که خود از چهرههای محوری در جنبش های ادبی روزگار خود بودند، سمبولیست ها، فوویست ها، دکادنت ها، آنارشیستها و ترکیباتی مختلف از همه اینها حلقههایی بودند که ژاری با آن ها در ارتباطی تنگاتنگ بود.
آلفرد ژاری به عنوان شخصیتی عجیب وغریب و متفاوت با رفتارهای خودانگیخته، به سرعت توانست توجه مجامع ادبی هنری پاریس را به خود جلب نماید. مرگ مادرش در سال ۱۸۹۳ نقش بسیاری بر تثبیت شخصیت دگر اندیش ژاری ایفا کرد. در واقع از همین سال بود که او در کار خود جدیت بیشتری به خرج داد و بیش از پیش به نوشیدن ابسینث و مصرف داروهای توهم زا روی آورد. اولین کتاب او با عنوان «خاطرات اوج سیاه» در سال ۱۸۹۴ توسط انشارات مرکور دو فرانس منتشر شد. این کتاب حاوی مجموعه ای از اشعار و قصاید و همچنین مجموعهای از آثار پیش تر منتشر شده هنرمند در کنار آثار مصوری بود که با تکنیک چاپ چوپ به اجرا در آمده بودند. اولین نمایشنامه مشهور وی – هالدرنابلو– که در باره ارتباط همجنسخواهانهٔ مردی مسن و خدمتکار خود بود، بسیاری از ارزشهای هنر و فرهنگ بورژوای زمانه را به تمسخر گرفت. او در این نمایشنامه، نه تنها با ساختار ادبی زمانه بلکه با ساختار اخلاقی زمانه نیز برخوردی تند و تکان دهنده داشت به طوری که بسیاری از چهره های ادبی و نشریات عمومی از تبلیغ یا ترویج آن واهمه داشتند.
وقتی ژاری درنوامبر ۱۸۹۴ به ارتش فراخوانده شد، زندگانی ادبی وی در پاریس روندی صعودی داشت و در تمامی محافل ادبی جایگاهی ویژه را به خود اختصاص داده بود. ابا این وجود او به ناچار خود را به ارتش معرفی کرد اما در سال اول خدمتش، فرماندهان با وجود اینکه بارها محل انجام وظیفه او را تعویض کردند اما در نهایت در یافتند که یا ارتش برای ژاری ساخته نشده است و یا ژاری برای ارتش ساخته نشده. رمان «روزها و شب ها» که ژاری آن را در سال ۱۸۹۷ انتشار داد، حاوی تاثیرات و تاثرات دوران یک سالهٔ خدمت در ارتش فرانسه بود. شخصیت اول این رمان « سِنگِل»، نوسربازی است که به شدت تحت تاثیر بی فکری ها و خشونتی که در اطراف خویش میبیند قرار گرفته و در اثر انزجاری که به وی دست میدهد به ساحت رویا پناه میبرد. ژاری در رمان روز و شب ، نفرت خویش را از پوچی و شئانت آدابِ نظامی و کردوکار ارتشها را به تصویرکشیده است.
تجربه خدمت و آشنایی ژاری با ارتش، نقش مهمی در شخصیت وی در سال های آخر عمر او گذارد و به پشتوانه اصلی ضدیت ژاری با ارزش های دنیای مدرن مبدل گشت. نمایشنامه معروف اوبو رآ یا شاهاوبو ، بیانی است از حقارت و حماقت صاحبان قدرت .
ژاری همچنین ابداع کننده علم پاتافیزیک است. پاتافیزیک مفهومی است که ژاری به شکلی تمسخرامیز- علمی به آن ارجاع می دهد ژاری در رمان دکتر فاسترول: دانشمند پاتافیزیک که پس از مرگ وی انتشار یافت در باره پاتافیزیک ، تعاریف و امکانات آن نوشته است. نگاه پاتافیزیکال ژاری که هم در اتاق زندگانی وی، که موزه ای از اشیا غریب بود، و هم در دو اجرایی که در زمان زندگی وی از نمایش شاه اوبو در پاریس به روی صحنه رفت ، دیده میشد. او پاتافیزیک را راه حلی تخیلی برای مشکلی واقعی تعریف کرده و آن را به عنوان ایده ای تعبیر می كند كه سعی دارد «ماهیت مجازی یا تخیلی چیزهایی را كه از احساسی در شعریا عشق تجربه میشوند ، به چنگ آورده و به شکلی واقعی تحقق بخشد». همانطور که می دانیم متافیزیک به معنای ماورای ماده است . بدین ترتیب ژاری معتقد است که پاتا فیزیک به عالمی فرای متافیزیک اشاره دارد.!!!
آثار ژاری الهام بخش هنر اوانگارد قرن بیستم بود. آثار و تفکر دادایسم، شخصیت و آثار دالی و دیگر سوریالیست ها ، آثار پیکاسو و بسیاری دیگر از حلقههای آوانگارد اوایل قرن بیستم، در نگرش و منش خود از آثار و شخصیت آلفرد ژاری الهام گرفته اند. او در دورانی زندگی میکرد که تیاتر تنها به معنای ارسطویی آن از اهمیت برخوردار بود. با این حال خطوط معمول هنر نمایش را در هم شکست. تیاتر ابزورد که امروزه آن را با نام هایی چون یونسکو و بکت میشناسیم ، در واقع اولین و اصیل ترین نمونه خود را در آثار ژاری به نمایش گذارد. ژاری ، در اول نوامبر سال ۱۹۰۷ بر اثر بیماری سل و مصرف بیش از اندازه الکل و مواد محرک دیگردر گذشت.
ترجمه : کارن رشاد
منبع: Alfred Jarry : The man with the Axe