مغز های سیبزمینی
هنر زیرزمینی . گرافیتی – هنر شهری .
این ها چیستند؟ یک مشت واژه ؟ یک نوع هنر سانتیمنتال برای ژیگولوهای طبقه مرفه؟ یک سری عکس برای فیس بوک و فلیکر؟ یک نوع هنر تصویری آوانگارد؟ اصلا اوانگارد چیست؟ آیا آوانگار ان چیزی است که دختران دانشگاه خوششان می آید؟ یا آنچه ریسس فلان کمپانی تولید داروی انرژی زا تاییدش کند؟ یا انچه طرفدار زیاد دارد و عامه پسند است؟
آیا به این ها فکر کرده اید؟
اگر نه! لطفا فکر کنید. برخی هم قبل از فکر کردن باید در صورت امکان کمی درک و فهم و توانایی ذهنشان را بالا برده و در راه انسانی تر شدن اندیشه شان تلاش کنند و الا هیچ کدام از آن وصله ها و هنر های نامبرده در ابتدای مطلب را نمی توانند با خود حمل کنند یا به زودی خسته می شوند و در خرده فرهنگ سوپر بورژوازی خودشان و در زمین اسکیت و پاساژهای محله شان در فرشته و میرداماد و پیش خانواده و افراد هم سطح خودشان
جایی که پول محبت است و خریدن پیشرفت محسوب می شود
در جامعه ای که اعتراض قیمتی گزاف دارد . در جامعه ای که هنر مندش در زندان است. و ژورنالیستش در تبعید. و دردناک تر اینکه مافیای تندروهای دینی بر نشرو پخش تسلط یافته و هر انچه توانسته در اخته کردن ذهن های مردم بی دفاع کوشیده است نمی توان انتظار داشت که هر جوانی و از هر سطح فرهنگی این شانس را داشته باشد که آزاده بار آید. پس نمی خواهیم شخص خاصی را محکوم کنیم . چون معتقدم که خود این افراد طعمه ی جاهلِ تله ی آن شکارچیِ باهوشند ان والا مقام نورانی که دست در ماتحت اینان همچون عروسکی آن ها را بازی می دهد و تنها چاره ما برای کمک به این عروسک های کارخانه ایهمین تلاش در افروختن شمعی است . شاید نامه ای از این دست یا مقاله ای این چنین .چه بسا برخی به خود شانس دوباره نگری و اصلاح اشتباهات را بدهند
در کشوری که دانشگاه محل تفتیش عقاید است و هنر مند به اشکال مختلف مورد هجوم و شکنجه قرار می گیرد و البته کمتر صدایی از کسی شنیده می شود هیچ شور بختی ای دور از انتظار نیست چرا که ریشه های کهن اعتراض و آزادگی رو به خشکیدن است -از آلودگی های نفتی که حکومت مونارشی به پای نسل های سرزمین جاری ساخته است
همین است که زمین کم دارد افرادی چون چه گورارا یا گاندی افرادی که بایستند و نه حق خود بلکه حق دیگران را بطلبند . دیگرانی که تیشرت آن ها را برای خود می طلبند وبس .پس
بیشتر از این مقدمه را کش نمی دهم و به موضوع خود که هنر زیرزمینی و گرافیتی بود خواهم پرداخت
دانشگاهی که اساتیدش رفته رفته پاکسازی شدند ومشتی نان به نرخ روزخور نیمه کاره مانده لقب استاد گرفتند. دانشگاهی که الخاص ها را از خود دور کرد و خاص ها ی خودش را جانشین کرد . در مطبوعاتی که روزنامه نگاران حرفه اش پاکسازی و ارعاب شدند و مشتی بچه مفلس و بی دانشِ کوچه ها به ژورنالیست بدل گشتند . سینمایی که بیضایی ها را تا می تواند محدود می کند و ده نمکی ها را نمک مجلسش می کرد . جامعه ای که فرهاد ها را ساکت می کند و بنیامین ها را پرورش می دهد. جامعه ای که تختی ها را پنهان می کند و داداشی ها را پهلوان می نامد.در جامعه شریعت مداری روزنامه نگار و مرتضوی قاضی دیگر از هنر زیرزمینی چه می خواهید؟ که بماند و بجنگد؟ نه چون در این صورت سر و کار هنرمندش با زندان و انواع شکنجه و توهین های وحشتناک خواهد بود . به راستی که مادرمان دیگر اجازه نمی دهد زیرزمینی باشیم. نگران می شود و دوست دارد ما ترقی کنیم در مجرای سیستم کثیف کنترل و ارعاب .
در زمانه این که هنر مند می تواند در فیس بوک و در جمع دوستانش شهرت داشته باشد دیگر آزادگی به چه کار می آید؟ شرافت یک شوخی است . بیا با رهبری قاضی مرتضوی یک مسابقه گرافیتی به راه بیاندازیم و حال کنیم. بیا در دانشگاهی که بر خون هزاران آزاده سوار است ردبول بوخوریم و بشاشیم به بساط انسانیت.بیایید سوپاپ اطمینان رژیمی شویم که ما را به درون خود دعوت می کند و اگر نرویم مارا دچار مخاطره می اندازد. بیایید در زمانه این که نیمی از مملکت نان را جیره بندی می کنند ما اسپری را مجانی به شما بدهیم تا در محیط فرهنگی دانشگاه هنر دور هم آثاری هنری پدید بیاوریم . عده ای هنرمند هم از خارج می آوریم که مهم تر جلوه کند. هر چیز دیده و شنیده ایم می شود اجرا کرد فقط یک عده بچه بی فکر می خواهیم و یک قلب که در لای پاهایمان می تپد .ونه چیز دیگر
جمع می شویم و آزادی را جشن می گیریم . مسابقه گرافیتی زیر سایه رهبر شیعیان جهان .در کشوری که همه چیزش میزان است جز این. ما اعتراضی نداریم قصدمان فعالیتی هنری است و برای ما گرافیتی یک فعالیت اجتماعی نیست . این هنری سانتیمنتال است که ما دوستش داریم و مادرمان گفته از ما حمایت می کند
در کشوری که دانشجوی واقعی اخراج می شود و مشتی مزلف یوغ بر گردن به مدارج بالا می رسند دیگر به چه کسی امیدواریم؟ این ها همان شریعت مداری ها هستند که در غیاب روزنامه نگاران حرفه ای می تازند و آن ها همان بسیجی هایی ساندیس خوری هستند که در غیاب شعبان بی مخ ها می گازند این ها هستند که گرافیتی را می کشند به دانشگاه فرمایشی با اسانس شربت انرژی زا و اسپری های ۱۰ هزار تومانی و افسوس به کسانی که دنبال این ها می رند . آیا وطن فروش تعریف دیگری دارد؟ آیا خود باختگی مصداق دیگری دارد؟