نشریه چلچراغ و سرقت دوباره
در زیر شرحی می خوانید از پی گیری جریان دزدی مقاله کلاه استودیو و انتشار آن در نشریه چلچراغ با نام شخصی به نام نیما اکبرپور
نمی دانم چه تعداد از خوانندگان این مطلب از این نوشته خوششان نمی آید و چه تعداد با آن موافق خواهند بود . اما تصور می کنم در مورد موضوعی که در آن هیچ راه مشخصی برای گرفتن حقم و بیمه امنیتم ندارم ,باید حرف هایم را از طریق این رسانه بزنم تا ببینم آیا هم دردی هست ؟ یا کسی هست که راهنمایی بکند؟ و آیا دستی به دستی می ر سد؟ . شاهد دزدی مطبوعاتی بودن درد آور است و درد آور تر آن که در زمینه هنر باشد و باز بسیار دردناک تر وقتی به دست نا اهل انجام می شود. هر روز به این می اندیشم که چشمه , اگر چشمه باشد از کم شدن یا گل آلود شدن آبش نمی هراسد , چرا که همیشه جوشنده و تازه است . از همین قوت می گیرم و به همین علت ادامه می دهم . اما باز آرزو می کنم که ای کاش نشریات ما به جای ابراز قدرت و کسب محبوبیت محدود شان به فکر پرورش روزنامه نگاران واقعی بودند و نه نوچه های شیپور به دست و عشق شهرت . خلاصه آنکه من از داخل و خارج این های و هوی ها شاهد بوده و هستم که نتیجه این چنین اعمال کثیفی در تمامی درجات چیزی نیست جز دلسرد شدن صاحبان آثار , هنر مندان و نویسندگان عزیز . نزدیک می شویم به روزی که دیگر کسی در اینترنت جرات نکند مقاله ای بکر بگزارد مگر انکه ” پی دزدی های این جوانان خالی و پوچ را به تن مالیده باشد .” و این آفتی است که محیط نسبتا آزاد شبکه اینترنت و از آن جدی تر , جو واقعی جامعه هنری ما را روز به روز بدبین تر و ناخوش تر می کند
تصویر مطلب دزدی شده . برای مقایسه مطلب با مطلب منتشر شده در کلاه استودیو روی تصویر کلیک کنید. تنها بخش اضافی شده توسط نیما اکبر پور , قسمتی است که با رنگ زرد مشخص شده است
این اولین نامه است که در شهریور 1384 برای انتشار در چند سایت فارسی زبان نوشته شد و در آن نامه ارسالی “کارن رشاد” به ” فریدون عمو زاده خلیلی ” آمده است .
آن جوانانی که دیروز عشق ژورنالیست شدن داشتند چشم بعضی ها را دور دیده اند – دبیر شده اند- و دیگر خودشان را دانا و تصمیم گیرنده می دانند. در باره هر چه بخواهند می نویسند و بدبختی اینجاست که همه آنچه می خواهند از دایره ابتذال خارج نیست . تکرار و دزدی و پس روی . مصاحبه یک سال پیش , مطلب و عکس دزدی , مباحث بی اساس و مقالات بی مایه . شیوه تیتر هایی که سردبیرانی موفق و با سابقه در مطبوعات کشور -با دانش و درایت – انتخاب می کردند , بازیچه دست آدم هایی شده است که شاید ” الف” را از “ی” تشخیص دهند اما در دل خودشان زیاد هم “الف” با “ی ” فرقی نمی کند.
به هر حال این حرف ها را چند سالی بود که در دل داشتم و نمی گفتم تا ساز مخالف نباشم . اما حالا که ارکستر مخالف می نوازد ….
یک سال و اندی می شود که بخشی به نام نقاشی دیواری (گرافیتی ) در سایت کلاه استودیو راه اندازی شده و هدف آن گردآوری نقاشی های دیواری آزاد شهر تهران است .(+) در تمامی این مدت قصد ما این بود که به تعریف و توضیح دقیق و درستی از “گرافیتی ” برسیم . تجربه کردیم و با هنرمندان و گرافیتی نویسان صحبت کردیم و حاصل این مدت مقاله و تعریف ما بود از این هنر . این مقاله در پاسخ اشخاص معدودی بود که با ما تماس می گرفتند و در باره گرافیتی سوالاتی می پرسیدند.
شماره 161 شنبه 29 مرداد هفته نامه “فرهنگی(!(” , هنری و اجتماعی چلچراغ, که تیتر آن” پرونده سازی برای دیوار نوشته ها ” است . در صفحه” 11″ این شماره از چلچراغ در بخشی که ظاهرا ” پرونده ” نام دارد مقاله ای به نام آقای نیما اکبرپور(!) به چاپ رسیده است , با نام :” دری وری از در و دیوار” . اگر تیتر مقاله را نادیده بگیریم این مقاله , خط به خط نوشته ” کارن رشاد ” یعنی خود بنده است . این نکته وقتی پیچیده می شود که من هر ماه خودم با دست خودم دکمه ارسال مطالب به روز شده کلاه استودیو را برای دو نفر از دبیران اصلی چلچراغ می فرستم و اگر آنها هم اظهار بی خبری کنند … وای بر ژورنالیست بی خبر .
یعنی یک نفر مقاله را از سایت کلاه استودیو کپی می کند و به سردبیران دانا و باتدبیر (!) چلچراغ می دهد و او از دنیا بی خبر مقاله را منتشر می کند . …
انگار که دوران همه چیز تمام شده و این برف را سر باز ایستادن نیست . پیش تر شنیده بودیم که فلان استاد بعد از عمری زحمت و کار و کسب شهرت در دوران استادی دزدی های کوچکی بکند و از دانشجویانش چند کاری کش برود ولی دیگر ندیده بودیم که کسی غوره نشده مقاله بدزدد
همان آقایی که مقاله دزدی می کند , بالای دیوار خوابش برده و می خندد
نامه کارن رشاد (مدیر کلاه استودیو) به آقای عموزاده خلیلی ( مدیر مستول چلچراغ)
مدیر مسئول محترم هفته نامه چلچراغ
مقاله ای که در شماره 161 شنبه 29 مرداد هفته نامه “فرهنگی” , هنری و اجتماعی چلچراغ, که تیتر آن” پرونده سازی برای دیوار نوشته ها ” است و در صفحه” 11″ به نام آقای نیما اکبرپور(!) به چاپ رسیده است نوشته بنده است که از مطالب سایت کلاه استودیو محسوب می شود و همانطور که در قوانین سایت کلاه استودیو آمده است: استفاده بدون هماهنگی قبلی با مدیر سایت و صاحب اثر ممنوع می باشد. مقاله مذکور اولین بار در تاریخ 2 اسفند 1383 در سایت کلاه استودیو در اختیار علاقه مندان گذاشته شد و تا اکنون نیز در حال کامل تر شدن است .
ظاهرا از یکی از نویسندگان نشریه شما خطایی سر زده و مطلبی را از دنیای آزاد فرهنگی (اینترنت ) انتخاب و به نام خود به چاپ رسانیده است . این هم فال نیکی است چرا که “نیما جان هم باید تجربه کنند.”. اما در خصوص حقوق شخصی بنده که نه تنها بدون اجازه و هماهنگی با من مقاله ام را به چاپ رسانده اید بلکه نام و نشان مقاله ام را هم از میان بر داشته اید باید از شما بخواهم که متن زیر را در بالای همان ستون در صفحه یازده در شماره بعدی نشریه تان به شکلی صحیح و خوانا قرار داده تا دست کم دلمان از زیر پایمان قرص باشد.
” آن دری وری ها مال ما نبود “
“با عرض پوزش مقاله ای که در چلچراغ شماره 161 به تاریخ 29 مرداد با عنوان ” در و وری از درو دیوار ” در باره ” گرافیتی ” به نام اقای نیما اکبرپور منتشر شد مربوط به سایت کلاه استودیو و نوشته کارن رشاد بوده است که متاسفانه بدون اجازه و هماهنگی با صاحب اثر و به نام کسی دیگر منتشر شد .
www.kolahstudio.com
www.kolahstudio.com/graffitifaq.htm
پس… مدیر مسئول محترم اینجانب , کارن رشاد به عنوان یک هنر مند و محقق جوان اعتراض خود را تقدیم داشته و تقاضا می کنم دستور فرمایید نسبت به انتشار اصلاحیه فوق تا شماره 167 اقدام فرمایند. بدیهی ست که در صورت به تعویق افتادن ماجرا و عدم انتشار به موقع اصلاحیه و با توجه به سوابق پیشین چلچراغ , حق پی گیری موضوع را از طریق مراجع قانونی برای خود محفوظ خواهم داشت .
نتیجه
در شماره 167 مورخ شنبه – نه مهر ماه 1384 , در صفحه 39 , ته ستونی به نام چت , آقایان فرهیخته چنین چیزی را منتشر کرده اند
اما بشنوید از نمایشگاه گروهی کلاه استودیو در نگارخانه کمال الدین بهزاد . در آنجا بود که آقای نیما اکبر پور چهره اش را با اعتماد بنفس فراوان نمایان ساخت .
روز سوم یا چهارم نمایشگاه بود و من در گیرو دار صحبت با میهمانان . یکی آمد جلو و گفت سلام و… و اینکه نیما اکبر پور است و آمده است که حرف بزند. با هم که حرف زدیم , همه چیز دستم آمد . اینکه دوستان ما چه قدر بی وفا و بی هویت شده اند که به خودشان حاضرند از ریشه دروغ بگویند. قصد کلامم البته این جوان ره گم کرده نیست . روی صحبتم با دبیرانی ست که بی شک الگوی این گونه آدم هایی می شوند. کسانی که ظاهر پیشرو بودن را با چاشنی تند ابتذال به خورد نوجوان ها و جوان های این مملکت می دهند.
نیما اکبرپور می گوید : ما اسم سایت شما را هم گذاشته بودیم نمی دانم چرا چاپ نشد ؟
من می خندم و می گویم : مرسی . اصلا مستله این نیست . ( و در دلم می گویم آخه دوست معصوم من! مقاله اصلا به نام کس دیگری به چاپ رسیده . نکند مقاله کلاه استودیو را نیما اکبر پور نوشته است؟ .
نیما اکبر پور : ما تازه می خواستیم چند عکس هم چاپ کنیم ؟
من دیگر نمی دانم چه بگویم : شما کار خودتان را خوب بلدید .
” یعنی شما هر چه خودتان بخواهید می توانید از زحمت های ما سود ببرید و صفخه های نشریه مبتذل – جوانانه خودتان را پر کنید , به نام خودتان چیزی را منتشر کنید که واقعا از آن سر در نمی آورید؟ چرا با خودتان رو راست نیستید؟ با وجود اینکه در تمامی صفخات سایت ما ” مقررات استفاده از محتوای سایت وجود دارد ء چگونه ادعای پیدا نکردن آدرس ایمیل کلاه استودیو را دارید؟
به ما دروغ بگویید , اشکالی ندارد عزیزان – خودتان را می گویم ! به خودتان دروغ نگویید .
و فراموش نکنید که :” هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود “
می خواهم دعوتتان کنم آقایان . که به این ابتذال قدرت طلبانه پایان دهید یا صاف و ساده کار کنید و یا ما را از آفت خود در امان نگه دارید
این هم بخشی از یکی از وبلاگ های همان کسی که مطلبی را کاملا از کلاه استودیو دزدیده و در مجله خودشان ( چلچراغ ) و به نام خودش منتشر کرده است.